نوروز یا «روز نو» یکی از پر اهمیتترین جشنهایی است که در تاریخ و فرهنگی آریاییها ریشه داشته و دارای پیشینهای کهن است. این جشن خجسته با برگزاری آیینهایی پربار همراه است که هرکدام از آنها معنا و مفهوم خاص خود را دارد.
این جشن همزمان با زنده شدن طبیعت آغاز میشود و تاکید دارد که همزمان با طبیعت روح و جان آدمی نیز همچون طبیعت دوباره زنده شود و زندگی را از نو بسازد. سنتهای پرشماری در این رخداد خجسته برگزار میشود؛ شعرخوانی یکی از آنها است که مردم با آن نوید آمدن بهار را میدهند.
بهار با آمدن خود حتی روح شاعران را نیز به نشاط میآورد و شوق جریان یافتن زندگی دوباره در طبیعت، آنان را به نگارش اشعار زیبایی در وصف نوروز تشویق میکرد. این اشعار بیشتر در ستایش و گرامیداشت این سنت دیرینه یا روایتهایی است که از قدرت تاریخی آریاییها نشان دارد.
نوروز در اشعار شاعران برجستهای چون فردوسی، مولوی، حافظ، منوچهری دامغانی، خیام و فرخی سیستانی به چشم میخورد؛ اگرچه شاعران معاصری همچون مهدی اخوان ثالث، ملکالشعرای بهار و قیصر امینپور نیز از سرودن شعر نوروزی غافل نشدهاند.
در ادامه برخی از این اشعار را میخوانیم:
به جمشید برگوهر افشاندند
مرآن روز را روز نو خواندند
سرسال نو، هرمز و فروردین
برآسوده از رنج تن، دل زکین
فردوسی
ز کوی یار میآید نسیم باد نوروزی
از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی
چو گل گر خردهای داری خدا را صرف عشرت کن
که قارون را ضررها داد سودای زراندوزی
حافظ
بهار امسال پنداری همی خوشتر ز باد آید
از این خوشتر شود فردا که خسرو از شکار آید
بدین شایستگی جشنی، بدین بایستگی روزی
ملک را در جهان هرروز جشنی باد و نوروزی
فرخی سیستانی
عید آمد و ما خانه خود را نتکاندیم
گردی نستردیم وغباری نفشاندیم
مهدی اخوان ثالث
بهار آمد و رفت ماه سپند
نگارا در افکن بر آذر سپند
به یک باره سر سبز شد باغ و راغ
ز مرز حلب تا در تاشکند
بنفشه ز گیسو بیفشاند مشک
شکوفه به زهدان بپرورد قند
به یک هفته آمد سپاه بهار
ز کوه پلنگان به کوه سهند
ملک الشعرای بهار
چه شد؟ خاک از خواب بیدار شد
به خود گفت: انگار من زنده ام!
دوباره شکفته است گل از گلم
ببین بوی گل می دهد خندهام!
قیصر امینپور