نوروز بسیار فراتر از یک مناسبت سالانه، ساختاری معنایی و هویتی را در حیات و تمدن ایرانیان و کشورهای پیرامون ما شکل داده است.
نوروز خود را نه در 13 روز ابتدای سال خورشیدی که در سراسر زندگی ما مینمایاند؛ این ادعا نیست بلکه واقعیتی است که به چشم نمیآید.
بسیارند آداب و سنن و اخلاقیات و هنجارهایی که برآمده از فرهنگ و اندیشه نوروزند اما بسیاری این رگ و ریشه را عیان نمیبینند.
نوروز حتی در بازیهای کودکانه نیز رسوخ کرده و بخشی از ساختار معنایی و فلسفه خود را در این بازیها نهادینه ساخته و از نسلی به نسل دیگر منتقل میسازد.
در جغرافیای ملل نوروز، بازیهای مربوط به این مناسبت فراوان است؛ از «شال ساللاماق» که استاد شهریار در منظومه «حیدر بابا» به آن پرداخته تا مسابقه «بزکشی» و «بادبادک بازی» که افغانستانیها به آن علاقمندند.
این در حالی است که شاید کمتر کسی بداند «عمو زنجیرباف» معروف هم درونمایه و فلسفهای نوروزی دارد.
از دیرباز در ایران، آیینها و مناسبتهای مختلف، با ترانهها و بازیهای مختلف و پر از شور و هیجان همراه بودند و فضای توام با نشاط و سرزندگی بر این مناسبتها حکمرانی میکردند.
بازی عمو زنجیرباف یکی از ایـن بـازیها اسـت که با آیین نوروزی پیوند مییابد.
«در این ترانه بــازی عـمـو زنجیربـاف نمـادی از شخصیت عمو نوروز یا همان ایزد باران است که زنجیر زمستان و سرما را از دسـت هـا باز می کند و پشت کوه سیاه می اندازد؛ آنجا که جـایگاه دیوان اسـت. بابا، نمـادی از بهـار است کـه بـا خود فراوانی و زندگی میآورد، آوای جانوران نیز نشانی از بیداری طبیعـت و موجودات آن است که یک به یک به پیشواز بهار میروند.»
روایتی از ترانه بازی عـمو زنـجیرباف به این قرار است : «بـچه هـا: عمو زنجیرباف ؟/ اوستا: بله / بچه ها: زنجیر ما رو بافتی؟ / اوستا: بله / بچه ها: پشت کوه انداختی؟/ اوستا: بله / بچه ها: یه عروس دارم ، از کدوم دروازه ؟/ اوستا: از ایـن دروازه / بچه ها: شپش داره / اوستا: از این دروازه / بچه ها: کک داره / اوستا: از این دروازه / بـچه ها: ساس داره / بچه ها: از این دروازه .»