هرچه زمان میگذرد، تهران بیشتر از قبل برای خودروها ساخته شده و میشود. این را میتوان از یک پیادهرَوی عادی در شهر حس کرد.
پیادهروهای باریک با کف خراب و بهشدت ناهموار، مراکز خرید بزرگ در خیابانهای تنگِ پرتردد و حتی در کوچههای داخلیِ محلات، ساخت پلهای عظیم بر روی بزرگراهها بهجای گسترش و نوسازی ناوگان حملونقل عمومی، مناسبسازی نشدنِ معابر برای افراد دارای معلولیت، نیاندیشیدن تمهیدات برای رفتوآمد امن کودکان و توزیع طبقاتیِ فضاهای سبز در محلهها بخشی از خودروزدگی تهران است. آن هم درحالیکه این شهر پایتخت کشور به شمار میآید و چه در نوروز و چه در اوقات دیگر سال ارزش توریستی دارد.
تهران به شهری تبدیل شده است که نمیتواند به عابران پیاده خود احترام بگذارد. هنگامیکه آنها در پیادهرو دارند قدم میزنند، موتورسیکلتها هر آن ممکن است از کنارشان بگذرند و خطر ایجاد کنند، سطلهای زبالهای که به وضعیت آنها رسیدگی نشده سر راهشان قرار بگیرند، با میز و صندلی بعضی کافهها برخورد کنند، ناچار باشند از پلههای بلندی که موزائیکهایشان شکسته و ممکن است باعث افتادن فرد شود بالا و پایین بروند، موقع عبور از پیادهرو به خیابان یا کوچه هم که تقریباً ناممکن است به خودرو یا موتورسیکلتی که سد راه شده برنخورند، آن هم با جویهایی پر از زباله یا مخروب و بعضاً دارای موش!
تهران برای ساکنان خود بیش از هر زمان در نوروز مناسب گردش میشود. هنگامیکه عده فراوانی به سفر رفتهاند، شهر خلوت شده، از راهبندان تقریباً خبری نیست، آسمان کموبیش آبی دیده میشود و میتوان اکسیژن تنفس کرد.
بااینحال حتی در نوروز هم این شهر کم و کاستیهایش را دارد و همه افراد نمیتوانند از جاذبههای گردشگری آن استفاده کنند.
مثلاً شخص سالمند یا دارای معلولیتی که خودرو ندارد و وضعیت اقتصادیش هم اجازه استفاده از تاکسی را به او نمیدهد، چطور در شهر با مترو و اتوبوس رفتوآمدی با آسودگی خاطر را تجربه کند تا از خلوتی و زیبایی تهران در نوروز لذت ببرد؟ درحالیکه اوقات دیگر سال به علت ازدحام و تراکم شهر نتوانسته در آن حضور بیابد.
بدیهی است برنامههای فرهنگی، هنری، علمی و تفریحی در تهران بیش از شهرهای دیگر متمرکز شده، اما میزان و نحوۀ مشارکت افراد در نوروز نماد گویایی از عادلانه تقسیم شدن یا نشدن همین امکانات است.
در تعطیلات هنگامیکه به بوستانهای بزرگ مرکز شهر یا موزهها و مجموعههای تفریحی میرویم، چقدر جمعیتی را که در سرتاسر سال به حاشیه رانده شدهاند، میبینیم؟ از میان این جمعیتها، شاید تنها، افرادی که در نهادهای دولتی مثل سرای محلات یا سازمانهای مدنی و غیرانتفاعی عضوند، این شانس را پیدا کنند که حداقل در نوروز بهواسطۀ فعالیتهای گروهی بتوانند اندکی هم که شده، «شهروند» بشوند.
در نوروز که ارائه خدمات دولتیِ تفریحی و گردشگری برای شهروندان به بیشترین حدِ خود میرسد، میتوان دید پایتخت چقدر دربرگیرنده یا طردکننده است؛ تا چه اندازه امکان «تحرک» را به همگان میدهد یا آنها را در خانههای خود محبوس میکند تا جایی که داشتن خودرو شخصی اولیهترین شرط امکان حرکت میشود…؟
فردوس شیخ الاسلام