چهار نکته در باب دین
تفاوت دین با ایدئولوژی
به باور خردمندان، دین با ایدئولوژی تفاوت بنیادین دارد. ایدئولوژی همیشه عمر موقتی دارد، اصلا برای دوره ی موقتی ساخته می شود و پس از مدتی وقتی کار خودش را کرد دیگر از دور خارج می شود زیرا نقش خودش را ایفا کرده و دیگر کاری ندارد و باید ایدئولوژی دیگری به جای او بنشیند.
دین اگر بخواهد ایدئولوژی شود در واقع، فتوا به موقت بودن خودش را داده و دست از جاودانگی خودش کشیده است. در حالی که دین حقیقی، این گونه نیست، دین یک مخزن پایان ناپذیری است که برای همیشه می تواند معلم زندگی انسان ها و راهنمای عمل آنان باشد.
دین موروثی نمیشود!
دین موروثی و از روی تقلید و تکرار، لزوماً به حفره وجودی ذکر پاسخ نمیدهد. این است که قرآن کریم میفرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا آمِنُوا» (آیه 136 سوره نساء)؛ ای کسانی که ایمان آوردهاید، ایمان آورید؛ یعنی مسئله معنای زندگی امری باوری نیست، بلکه وجودی است. همانطور که «مارتین هایدگر» به خوبی نشان میدهد که در عمق انسان روزمره کوچه و بازار و مدرسه که همه ما با آن بزرگ میشویم و راه و رسم و مناسک زندگی را از فرهنگ عمومی میآموزیم، یک انسان اصیل و تفرد یافته وجود دارد که ناگهان میفهمد که این «توانستن» آنتولوژیک است نه صرفأ منطقی.
متأسفانه هایدگر به پدیدارشناسی «حفره وجودی ذکر» قائل نیست؛ چون انسان اصیل او همچنان یک انسان عمومی میماند که در درون سوراخ این حفره هنوز سقوط نکرده است و هنوز تجربهای از این ویژگی غیردنیایی ندارد، اما در تجربه این حفره ذکر، فرد اولینبار آمادگی مییابد که آیات خداوند را تجربه کند. این تجربه وجودی چیزی را در اعماق وجود او به یاد میآورد که بوی روز الست دارد و چیزی از دور به یاد میآید. این یادآوری، اول سفر سلوک به درون و گذشتن از حدود نفس است.
مساله انحصار گرایی در دین
انحصارگرایی دیدگاهی است که معتقد است دیندار بودن و رستگار شدن ، منحصرا در یک برداشت از دین وجود دارد و از طریق این برداشت خاص، به دست می آید. برای نمونه یک متاله کاتولیک به نام «کارل رانر» و پیروانش معتقدند که انسان ها از راه هیچ دین و مذهب دیگری جز کاتولیک نمی توانند رستگار شوند. انحصارگرایی یک پدیده و آفت صرفا مسیحی نیست . پرسش این است که چرا باید بپذیریم که دین متکامل خداوند و نیز مذهب شیعه و مفاهیم مربوط به آن ، منحصرا به یک نحو و برداشت خاص و فقط از طریق یک جماعت و مجموعه یی خاص تجلی کرده و فهمیده می شود؟ آیا این فرض قابل چون و چرا نیست؟ بدون تردید یک فقیه ، مرجع تقلید، یک حکومت ، نهاد و سازمان دینی و سیاسی، گوهر و ماهیت دین و مذهب نیستند بنابر این چگونه می توانند تعیین کننده ی ماهیت و مشروعیت دینداری دیگران باشند؟
برداشت های اشخاص، نهادها و سازمان های دینی مجموعه هایی هستند که در طول تاریخ دین رشد و تکامل یافته اند. این افراد و نهادها و سازمان ها “خالص” نیستند به این معنا که پدیده هایی رو به تغییر و تحول و اجتماعی اند. حکما و منطقیون گفته اند که همه ی شخصیت ها، نهادها و سازمان های دینی و سیاسی می توانند هم مدعیات صدق بردار داشته باشند و هم مدعیات کذب بردار. باید مدعیات آنها را بشنویم یعنی بدانیم که دقیقا ادعاهای هر کدامشان چیست ؟ و معیارها برای ارزیابی این ادعا ها را روشن کنیم.
کثرت حقیقت نزد جوامع دیندار
آن چه در جامعه ی ما و نیز لبنان قابل مشاهده، توصیف و تبیین است «کثرت حقیقت ها» است. این جامعه ها از چندین حلقه ی فکری و فرهنگی و مذهبی تشکیل شده اند. یک دوره ای خیلی از مردم جهان به ویژه خاورمیانه فکر می کردند که در ایران و لبنان همه به سمت وحدت (یکدستی) می روند اما امروز کم و بیش همه قبول کرده اند که تفاوت و تنوع و اختلاف مذاهب و فرهنگ ها در این جوامع، اصل است.
چگونه به لحاظ نظری میتوان به صلح رسید؟
من خودم که 20 سال است (از 1381 تا 1401) ایران شناسی و لبنان شناسی کرده ام و با جامعه ی این 2 کشور در ارتباط مستقیم و غیرمستقیم بوده ام دیده ام که پیروان مذاهب گوناگون در این جوامع نمی توانند با همدیگر صلح و کار کنند، به دو دلیل: یکی دخالت های بیگانه و دیگری برداشت های متفاوت و گاه متضاد دینی از مفاهیم.
بارها خود مردم ایران و لبنان و دیگران گفته اند که پیروان مذاهب و فرهنگ های مختلف بنشینند، با هم گفت وگو کنند و ببینند چه مشترکاتی دارند اما این گفت وگوها هیچ وقت به سرانجام نیک نرسید چون آدم ها و نهادها و احزابی که با هم گفت وگو دارند باید در «موقعیت برابر» قرار داشته باشند. هیچ گفت وگویی اگر واجد این ویژگی ذهنی و نظری نباشد به نتیجه نخواهد رسید.
من در نشست های زیادی با موضوع گفت وگوی پیروان و ادیان و مذاهب در تهران و بیروت شرکت کردم و دیدم که در واقع هر کسی، مذهب و فرهنگ و رهبر مذهبی خود را تبلیغ و بزرگ می کند و آن را قبول دارد و حق و برتر می پندارد. کمتر کسی به دنبال این نکته بوده و هست که با دیگری به حقیقت، صلح و پیوند واقعی ایجاد کند. بلکه هر کدام می خواهد به رخ دیگری بکَشد که از او بالاتر و برتر است.
چه باید کرد؟ (اهداف عملی):
1)تولید ادبیات نظری و آکادمیک در باره صلح با نگاه ادیان اصلی؛
2)ایجاد ذهنیت و سوق دادن اندیشه کارشناسان دینی برای تامل در موضوع صلح و ناصلح؛
3)شناسایی و ایجاد ارتباط بین نیروهایی که در سطح جهانی ظرفیت کار مشترک در زمینه صلح با رویکرد دینی را دارند؛
4)معرفی نگاه های صلح آمیز اسلام به پیروان این دین و سایر ادیان.
بخشهای اول و دوم:
دکتر حسن سلامی مرداد 1401